یک کنجکاو!

مختصر نوشت هایی از یک کنجکاو...

درود!

برای صرفه‌جویی در وقت ارزشمندتان و استفادۀ بهتر و بهینه‌تر از مطالب وبلاگ، لطفاً از بخش موضوعات برای دسترسی به موضوع مورد علاقه‌تان استفاده فرمایید.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استارت آپ» ثبت شده است

مروری بر کتاب Drive، انگیزه: راهکاری نو برای خلق دنیایی نو

سیاست هویج و چماق به یک قرن پیش تعلق دارد. انگیزه می‌گوید برای کار در قرن 21 باید سیاست را به استقلال عمل، تبحر و آرمان ارتقاء دهیم.

Drive انگیزه

انگیزه: راهکاری نو برای خلق دنیایی نو

مطلب فوق چکیده‌ای برای توییتر از کتاب Drive (ترجمه شده با نام انگیزه: راهکاری نو برای خلق دنیایی نو توسط خانم مرجان فرجی) نوشته‌ی آقای دنیل اچ پینک (Daniel H. Pink) می‌باشد. دنیل پینک را از طریق کتاب جذاب یک ذهن کاملاً نو (A Whole New Mind) به خاطر داریم؛ فردی که با اعلام نشریه کسب و کار هاروارد در سال 2011 به عنوان یکی از 50 متفکر مدیریت جهان بر سر زبان‌ها افتاد.

پینک در کتاب انگیزه سعی کرده با ارائه‌ی مقالات و نتایج آزمایش‌های گوناگون و جذاب دانشمندان و متفکران حوزه کسب و کار، روانشناسی و اقتصاد رفتاری به کند و کاو در زمینه انگیزه درونی انسان‌ها، انگیزش‌بخشی به دیگران در محل کار و زندگی و نحوه‌ی بالاتر بردن راندمان کاری و مسئولیت پذیری خود و دیگران بپردازد. و با ارائه مطالب جذاب در نهایت به این می‌رسد که سیاست چماق و هویج به قرن قبل تعلق دارد و نمی‌توان کارهای خلاقانه‌ی قرن بیست و یکم را با این روش‌ها مدیریت کرد. همچنین معتقد است که انگیزه به صورت ذاتی و درونی در افراد وجود دارد، و تنها کاری که مدیران و صاحبان کسب و کار باید انجام دهند این است که آن را نکشند!


نکته‌ای که در وهله اول مطالعه این کتاب به نظرم رسید، ارتباط مشخص و مستقیم مطالب کتاب و نتایج آزمایش‌های بیان شده با نظریه X و Y آقای داگلاس مک گریگور بود. به صورتی که خود پینک هم در جایی از کتاب از این نظریه یاد می‌کند و با عاریه گرفتن حرف X از تئوری مک گریگور، تا انتهای کتاب تئوری پایه را در ذهن نگه می‌دارد.


سراسر کتاب از سه انگیزه (سائق طبق ترجمه خانم فرجی) در انسان‌ها یاد شده و در فصول مختلف به نقد و بررسی این سه سائق می‌پردازد:

  1. سائق زیست‌شناختی (گرسنگی، تشنگی و ...)
  2. پاسخ به پاداش و تنیبه‌های محیطی
  3. انگیزه درونی


  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • مصطفی سپهریان
    • سه شنبه ۴ مهر ۹۶

    مروری بر کتاب Hooked و مدل به قلاب آویخته

    کتاب Hooked که با نام "قلاب" و "به قلاب آویخته" در ایران شناخته می‌شود و به بررسی چگونگی ساخت محصولاتی با قابلیت تبدیل به عادت می‌پردازد، از مجموعه کتبی است که مطالعه‌اش هر خوانندۀ علاقه‌­مند به مباحث کسب­‌و­‌کاری را به وجد می­‌آورد. Eric Ries، نویسندۀ کتاب معروف The Lean Startup (استارتاپ ناب) در این مورد می‌گوید:

    "هرکسی که به درگیر کردن مشتریان با محصولش اهمیت می‌دهد باید این کتاب را بخواند."

    کتاب قلاب

    آقای Nir Eyal در این کتاب به ارائۀ مدلی برای به قلاب آویختن مشتریان و کاربران محصولاتمان می­‌پردازد و سعی در تبدیل کردن آنان به عادت مشتریان دارد. در این کتاب مدلی به نام قلاب ارائه شده که شامل چهار مرحله با ترتیبی مشخص می­‌باشد. مدل قلاب (Hooked) به ترتیب شامل مراحل تحریک (Triggerاقدام و عمل (Actionپاداش­‌های متنوع (Variable Reward) و سرمایه­‌گذاری (Investment) می­‌باشد. جهت چرخش و توالی مراحل همچون یک قلاب ماهی­گیری، به صورتی تدوین شده که در نهایت طعمه را به دام بیاندازد و راه خروج را برای او سخت کند (عادت!).

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • مصطفی سپهریان
    • شنبه ۲۵ شهریور ۹۶

    روش‌های مدیریت برای رسیدن به مرز رقابت

    Jack Welch

    جک ولچ رئیس و مدیرعامل شرکت جنرال الکتریک بود. او در ارائه‌ی استراتژی‌های مهم تجاری در دو دهه‌ی اخیر پیشگام بوده است. ما امروزه از این استراتژی‌ها به عنوان بخشی از روش پیشرفت در تجارت استفاده می‌کنیم. وقتی او در سال 1981 مسئولیت را در جنرال الکتریک به عهده گرفت، شرکت تنها 25 بیلیون دلار فروش سالیانه داشت. در حالی که در سال 1999 فروش جنرال الکتریک به مرز 112 بیلیون دلار رسید. سود شرکت در سال 1981 حدود 1.5 بیلیون دلار بود و ولچ این میزان را در سال 1999 به 11 بیلیون دلار افزایش داد. رسیدن به این موفقیت امری تصادفی نبود. ولچ برای رسیدن به این ارقام کارهای زیادی را به نحوه شایسته انجام داد.

    روش‌های مدیریت برای رسیدن به مرز رقابت

    1. قدرت تغییر را مهار کنید.

    تغییر را بپذیرید. آن‌دسته از رهبران تجاری که تغییر را دشمن خود می‌پندارند در کارشان شکست می‌خورند. تغییر یک امر دائمی است و رهبران تجاری موفق باید بتوانند محیط تجاری دائما در حال تغییر را پیش‌خوانی کنند.

    به کارمندان خود تفهیم کنید که تغییر هیچگاه به پایان نمی‌رسد. به همکاران خود بیاموزید که به تغییر به عنوان یک فرصت نگاه کنند. چالشی که با کار سخت و تیز‌هوشی قابل حل است.

    آماده باشید تا برنامه‌ی کاری خود را بازنویسی کنید. ولچ همواره مدیران و کارکنانش را تشویق می‌کرد برای بازبین برنامه‌ها و ایجاد تغییرات لازم در آن‌ها آماده باشند.

    2. با واقعیت مواجه شوید.

    واقعیت را درک کنید. رهبران تجاری که از واقعیت فرار می‌کنند محکوم به شکست هستند.

    براساس واقعیت سریع عمل کنید. کسانی که واقعیت را حقیقتا درک کرده باشند نمی‌توانند در همان مقطع توقف کنند. آن‌ها باید روش‌های تجاری خود را به گونه‌ای تنظیم کنند که آن‌ واقعیت را منعکس کند و این کار را باید با سرعت انجام دهند.

    روش خود را در تجارت تغییر دهید. ولچ می‌گوید، اگر چشم خود را به روی واقعیت ببندید با شکست مواجه خواهید شد. با واقعیت روبه‌رو شوید تا یک موقعیت ناخوشایند به شرایط ایده‌آل تبدیل شود.

    3. دخالت کمتر، مدیریت بهتر

    کمتر مدیریت (دخالت) کنید. به مدیران خود بیاموزید کمتر ( در امور زیردستان خود) دخالت کنند هرچند ممکن است برای دخالت بیشتر تعلیم دیده باشند.

    حسن اعتماد را به آن‌ها القاء کنید. با کارمندان محترمانه رفتار کنید و حس اعتماد را در آن‌ها ایجاد نمایید.

    از سر راهشان کنار بروید. کارکنان نیاز به نظارت دائمی ندارند. بگذارید کارشان را انجام دهند. از نتایج حاصله متعجب خواهید شد.

    بر ایجاد بینش تاکید کنید نه بر (افزایش) نظارت. دخالت کمتر به مدیران این فرصت را می‌دهد که افکار بزرگ در سر بپرورانند و به ایده‌های جدید در جهت منافع تجارت دست یابند.

    4. ژرف‌نگری را در کارمندان ایجاد کنید و از سر راهشان کنار روید.

    تجارت امری ساده است. پیچیدگی‌ها وقتی به وجود می‌آید که افراد از داشتن اطلاعات اساسی و حیاتی محروم شوند.

    پنج سوال اساسی را همیشه در ذهن داشته باشید. محیط رقابتی جهانی اطراف شما در چه شرایطی است؟ در سه سال اخیر، رقبای شما چه کرده‌اند؟ در طول همین مدت، شما چه کرده‌اید؟ شیوه‌ی رقابت آن‌ها با شما در آینده چگونه خواهد بود؟ چه طرح‌های برای پشت سر گذاشتن آن‌ها دارید؟

    مدیریت یعنی توجه بهینه به افراد و منابع. افراد مناسب را در مشاغل مناسب بگمارید، آنچه را که لازم دارند در اختیارشان قرار دهید و سپس از سر راهشان کنار بروید.

    مدیران با ژرف نگری هدایت می‌کنند. مدیران باید دیگران را تشویق کنند با نیروی ژرف نگری (دستورات را) به کار بندند.

    5. از دنبال کردن یک ایده‌ی محوری پرهیز کنید؛ در عوض، فقط چند هدف واضح و کلی را به عنوان راهبردهای تجاری در نظر بگیرید.

    چارچوبی کلی برای گروه خود تنظیم کنید. سعی کنید برای هر موقعیت طرحی با جزئیات کامل داشته باشید.

    معیارهایی را به وجود آورید که با دیدگاه کلی شرکت هماهنگ باشد. معیار باید منعکس کننده دیدگاه، فرهنگ و اهداف سازمان باشند.

    اطمینان حاصل کنید که جایی برای مانور باشد. معیارهای اصلی باید ثابت باشند، اما راهبردها ممکن است لازم باشد با توجه به محیط رقابتی تغییر کنند.

    6. کارمندانی تربیت کنید که با اصول  وموازین شرکت همسو باشند.

    اگر به کارمندان بیشتر مسئولیت بدهید، آن‌ها تصمیم‌های بهتری می‌گیرند. با دادن مسئولیت بیشتر به کارمندان، سازمان خود را بارآورتر کنید.

    کارمندانی تربیت کنید که اصول و موازین را در شرکت پاس می‌دارند، حتی اگر اعداد و ارقام خوبی (را از حیث تولید) به دست نمی‌آورند. در صورت ادامه‌ی بی‌ثباتی در اعداد و ارقام مربوط به آن‌ها، انتصاب مجددشان را در نظر داشته باشید.

    کارمندانی را که در حفظ اصول و موازین شرکت نمی‌کوشند حذف کنید حتی اگر اعداد و ارقام خوبی (را از حیث تولید) از خود بروز می‌دهند. درست است که این کار دشوار است اما ضروری است.

    7. در جستجوی راه‌هایی باشید تا ایجاد فرصت کنید و رقابتی‌تر شوید.

    ولچ از همان ابتدا انگشت خود را بر نبض محیط رقابتی گذاشت. متغیرهای عمده‌ای را که ایجاد فرصت می‌کنند و برای تجارت شما چالش محسوب می‌شوند به دقت زیر نظر داشته باشید.

    به علت غایی وجود پدیده‌ها توجه کنید. منابع و سرمایه‌ها را در اختیار دارند، شرکت‌های بی‌رونق را اصلاح کنید و واحدهای تجاری غیر رقابتی را کنار بگذارید.

    همیشه با یک ایده شروع کنید. بدون داشتن یک ایده‌ی واضح در مورد اینکه یک تغییر تا کجا خواهد انجامید، هیچ‌چیز عوض نمی‌شود. جسورانه‌ترین ایده ممکن است بهترین بینش باشد.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • مصطفی سپهریان
    • چهارشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۴

    یک قانون مهم در موفقیت استارتاپ ها ! همه بخوانند!

      یک قانون مهم در موفقیت استارتاپ ها ! همه بخوانند!

      مطلبی که در ادامه آورده شده ، یکی از قوانین مهم در موفقیت در استارتاپ ها ، شرکت ها و مسیر زندگی است که همه ما متاسفانه به اون توجه نمی کنیم ، ولی در این مطلب سعی شده با ارایه یک متافور ساده مطلب رو خوب درک کنید ، این روز ها شخصا درراهبری استارتاپ جدیدیمون میلوژی از این تکنیک دارم استفاده می کنم ( قبلا هم استفاده کرده ام ولی اینبار جدی تر و واقعا نتایج مثبتی ازش گرفتم ) امیدوارم براتون مفید واقع بشه !

      ذهن ما مثل یک توپ بادی هستش که درونش پر از زنبوره !  منظور از زنبور های درون ذهن ،همان افکار و ایده هایی هستند که تمرکز شما را به هم می زنن  و ذهن شما رو به جهت های مختلف منحرف می کنن!
      1

    1. ۰ پسندیدم
    2. ۱ نظر
      • مصطفی سپهریان
      • جمعه ۲۱ فروردين ۹۴